اطاق آبی، سهراب سپهری، انتشارات نگاه، 1382، ص17-18

آن همه مار دیدم. هرگز نکشتم، نتوانستم. ... اما چیزی که ندیده بودم، یک روز نزدیک سر طویله دیدم: دو مار به هم پیچیده. نقش سنگ های nagakkal استعاره ای از معنویت آمیزش بارور. ... جرأت کشتن در ترس من گم بود. من بچه بودم. هرکول ده ماهه بود که با هر دست یک مار خفه کرد. من هرکول نبودم. خواستم با ترکه ای که دستم بود جفت را بکوبم. ترسیدم: اگر ضربه من نگیرد، آن وقت چه میشود. انگار صدای آگریپا بلند بود Carnelius agrippa گفته بود: «مار با یک ضربه نی میمیرد. اگر ضربه دوم را بزنی جان میگیرد. دلیلش چیزی نیست مگر تناسبی که اعداد میان خود دارند. شاید با یک ضربه نمرد. فضیلت اعداد تا کجا بود. من امروزی از دانش سری اعداد چه دور افتاده ام. مصریها و مردم کلده آن را بسط دادند. چینیها شناخت عمیقی از آن داشتند.
دویدم تا اطاق سر حوضخانه در آن طرف باغ. عموی کوچک را صدا کردم، تفنگ دولول سر پر خود را برداشت و با من تا سر طویله دوید. مارها را دیدیم. عمویم نشانه رفت. عمویم معنی دو مار به هم پیچیده را بلد نبود. نه از اساطیر خبر داشت. و نه تاریخ ادیان خوانده بود. در چاردیواری خانه ما لفظ Ahima یا معادل آن بر زبان نرفته بود. ... عمویم نمی-دانست که برخورد با دو کبرای به هم آمیخته برای هندوی جنوب چه معنی بلندی دارد. تا ببیند خود را کنار میکشد. دستها را به هم میپیوندد. زانو میزند. و دعایی میخواند. هندی آمیزش در حیوان را گرامی میدارد. به همان شکل که همزیستی انگلوار پاره ای از گیاهان را ازدواج میشمارد. ... نمیدانست که اگر در اسطوره میسوری علیا مار ریشه دو درخت را نمیجوید، دو درخت، پدر و مادرمان، نزدیکی نمیکردند و آدم درست نمیشد. از رابطه مار و آب و باروری خبر نداشت. نه به چشم اهل هند نه به دیده بومیان آمریکا و... .